زبانحال عبدالله بن الحسن با سیدالشهدا علیه السلام
عـبدالهمـو روح و تن و جـان عـمـویم جـان میـدهم امـروز به دامـان عـمویم دست و سر و رویم همه قربان عمویم شرمنده من از این لب عطشان عمویم در قتلگهم بین که چه خونین بـدنم من سربـاز حـسیـنـم اگر ابن الحـسـنـم من ای عمه ببین خصم که بر سینه نشسته پهـلـوی عـمـو زیر لـگـدها بـشکـستـه آتش شده سـر تا سر این سیـنـۀ خـسته راه نـفـسم را غـم هـجـران تـو بـسـتـه از بیکـسیات غـرق بـلا و محـنم من سربـاز حـسیـنم اگـر ابن الحـسـنـم من دنیا همهاش خوب ولی حیف عمو رفت نامـوس خـدا بهـر اسیـری عـدو رفت وقـتی عـلـم افـتاد می ما ز سبـو رفت انـگـار دلـم هـم قـدم روضـۀ او رفـت در راه حسینابنعـلی جـان فکـنـم من سربـاز حـسیـنم اگـر ابن الحـسـنـم من |